تورا گذاشته ام برای روز مبادا

‌‌من فراموشت نکرده ام !
تو را گذاشته ام برای روز مبادا
برای روزی که تیغ دلتنگی امانم را برید
و جای همه ی قرارهایمان را بی قراری گرفت ...

روزی که دیوانه شوم به خیابان بزنم
و سراغت را از تمام
چراغ های نیمه جان شهر بگیرم !
تو را برای روز مبادا گذاشته ام ...
دیدگاه ها (۱)

نه آدمم نه کنجشگ

دردرون شهر

چند تلنگررر

وقتی برگی رو زمین میفته

برای دختر منطق.

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط